مي ميرم
بعضي وقت ها در همه چيز كم مي آورم .كم مي آورم .
حتي در نفس كشيدن . در زندگي كردن . دستي بيخ گلويم نشسته بود ونمي گذاشت نفس بكشم
يك دست هم آمده قلبم را گرفته نمي گذارد بتپد . نمي گذارد . قاصدك ! آن ديگر دست من نيست . باور كن دست من نيست . در لحظه ها ذوب شده ام و با آن ها از بين مي روم بي آن كه زندگي كرده باشم . بي آن كه زندگي كرده باشم .
اين كه دارد مي گذرد پس چيست ؟ زندگي من است يا فقط لحظه هاي بي من …………
نفس نمي توانم بكشم ، دستي قلبم را در مشتش گرفته و فشار مي دهد ‚ يك كوه خستگي و واماندگي روي شانه هايم است و ذوب شده در لحظه ها از بين مي روم …… مي ميرم …
چرا كسي حواسش نيست . من دارم مي ميرم .
نظرات شما عزیزان:
سلام دوست گلم
وبلاگ باحالی داری خوش حال می شم اگه به وبلاگ من هم یه سری بزنی اگه خواستی می تونیم تبادل لینک بین وبلاگ هامون انجام بدیم
وبلاگ باحالی داری خوش حال می شم اگه به وبلاگ من هم یه سری بزنی اگه خواستی می تونیم تبادل لینک بین وبلاگ هامون انجام بدیم
نه بابا این چه حرفیه...؟
بازم شرمنده!
بازم شرمنده!